۱
مثل اول تمام گلها تازه
گلها تازه، تمام دنیا تازه
یادت میآید؟ اولِ خلقت بود
ما آمده بودیم به اینجا تازه
۲
بفرست بر این کرانه نوری تازه
سوری، سفره ای، سروری تازه
امسال بهار هم بهشت زهرا،
مهمان تواند اهل قبوری تازه
۳
مژده! هر دم به جاده، گردی تازه،
میخیزد از مزارِ مردی تازه
زخمی نو، ضربتی نو، دردی تازه
شمشیری کهنه و نبردی تازه
۴
از خون زیبد مرا وضویی تازه
روحی شاداب، رنگ و رویی تازه
سیراب از آن تاک نشد کامم، کاش
زین تیغِ کهن کنم گلویی تازه
۵
آغاز مکن به هفت خوانی تازه
یا باز به این تن بده جانی تازه
من رستمِ هفت خوان شکستم، تو مرا
مردود مکن به امتحانی تازه
۶
یارب! راهم ده به جهانی تازه
این گونه مرا ببخش جانی تازه:
گویندم باز دوستانی تازه
از یار قدیم، داستانی تازه
نخستین
شاعری که به این معنا «رباعی پیوسته» سروده (البته نه مثل دوبیتی پیوسته،
به همین معنا که رباعیها هم ردیف باشند) زنده یاد سید حسن حسینی است. یک
فاتحه برایشان بخوانید . شعرهای ایشان چهارده رباعی همه با ردیف «در آیینه»
اند که ظاهرا حال و هوایشان شبیه به هم است ولی باطنا تفاوتهایی دارند.
آن رباعیهای زیبا را میتوانید در مجموعه «سفرنامه گردباد» بخوانید. این
شش رباعی من (جسارتا!) هم دوتا دوتا موضوعشان شبیه هم است. از این حرفها
گذشته میشود چیزی به نام رباعی پیوسته وجود داشته باشد، اما قبلش باید دید
دلیلی برای این وجود وجود دارد یا نه؟
غزل سال گذشته برای حضرت زهرا
آقای مطیعی هم لطف کردند در روضه امسالشان از آن غزل استفاده کردند.