کامنتی بر یادداشتِ قبلیم
اصلاً دلم نمیخواست دیگر درباره آقای امیری اسفندقه بنویسم. اصلاً دلم نمیخواست درباره «ورمشور» چیزی نوشته باشم. به چهار دلیل.
یکم: من درباره این شاعر گرامی زیاد نوشتهام
دوم: بالأخره کمابیش متوجه شدم بعضی از این نوشتنهای گاه و بیگاهم درباره ایشان و یکی دو عزیز دیگر بسیار میرنجند. ما هم که اهل رنجاندن نیستیم! برای مثالِ برای مطلبِ «نه سعی حق طلبی» (که به نظر خودم بسیار مطلب خوبی بود) نخستین کامنتی که آمد چنین حال و احوالی داشت. (هرچند نگارندهاش را میشناختم، اما چون با نام مستعار بود و چون واژههایش خلافِ عفت عمومی بود، آن تنها نظرِ مخالف خوان، و دیگر نظراتِ مهربانِ دیگران را تأیید نکردم.)
سوم:اگر به خودم بود و اگر قرار بود چیزی درباره کتابهای تازهی ایشان بنویسم، چهار مجموعهی دیگر را مناسب تر میدانستم. یعنی «ولی دوشنبه، آه»، «دهلی ستاره بود»، «نِماشم» و «گاهی خجالت میکشم از اینکه انسانم». آن سال جایزه کتاب فصل در بخش شعر هیچ برگزیدهای نداشت. فقط از یک کتاب «تقدیر» شد آن هم ورمشور بود. من خیلی تعجب کردم. اینکه میزانِ فهم اندکِ مسئولان فرهنگی ما و گرفتاریشان در حجب سیاسی باعث شود از دادنِ جایزه کتاب فصل خودداری کنند چیز تازه و عجیبی نیست. چه در بخش شعر چه در داستان. ولی اینکه این قدر نمیفهمند که حالا از این بین کدام اثر مهمتر است خیلی خندهدار است. بیشک کتابی مثلِ «ولی دوشنبه آه» شایستهی کتاب سال جمهوری اسلامی هم بود. همین طور «دارم خجالت میکشم از اینکه انسانم» و ... در همان مراسم نظرم درباره تفضل نیماییها بر غزلیات را خدمت خود استاد هم گفتم، ایشان هم _تا آنجا که در خاطرم هست_ پذیرفتند.
چهارم: خب واقعاً من خیلی خام هستم برای نوشتن از چنین بزرگانی. چه بسا اینگونه نوشتنها برای من عزتآفرین باشد و برای ایشان بالعکس.
این شد چهار دلیل برای اینکه دلم نمیخواست درباره ورمشور بنویسم. و اما دو دلیلی که باعث شد بنویسم:
یکم: برادری از من خواست.البته هنوز هم تا مجبور نشوم نمینویسم. هنوز هم ترجیح میدهم دیگران بنویسند.
دوم: بر فرض که من زیاد نوشته باشم، بر فرض که بعضی اذیت شوند و بر فرض که ترجیحم کتاب دیگری باشد، لکن آمدیم و پس فردا مردیم، کاری به بازخواستِ الهی ندارم، عذاب وجدانِ خودم خفهام نمیکند که چرا تا بودم و فهمیدم و میتوانستم بگویم نگفتم؟ آن هم وقتی حق مطلب ادا نمیشود و دوستان کم کاری میکنند؟ وقتی در جامعهی ما شاعر زنده به حکم زنده بودن کم ارزش است. هنوز یک مقاله و یادداشت خوب برای «ولی دوشنبه آه » نوشته نشده. مایهی تأسف است. نمیگویم همه از پسش بر میآیند، اما چه آنان که از پسش بر میآیند و چه آنان که نه، چیزی ننوشتهاند. تاریخ ادبیات یک روز ما را به خاطر این اهمالها مجازات میکند. «ولی دوشنبه آه» این مجموعهی شگرف و بینظیر دم پل صراط یقهمان را میگیرد. این کتابها مهمترین اتفاقات سالهای اخیر در شعر نیمایی اند.
- ۰ نظر
- ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۴۰