به رنگ آسمان

نسخۀ پشتیبان

به رنگ آسمان

نسخۀ پشتیبان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درباره محمد حسن شهسواری» ثبت شده است

تیتر دو: در روشن شدنِ راه‎گشاییِ دستورِ اخلاقیِ «بگزین رهِ سلامت»

محمد حسن شهسواری

من اصلا فردی به نام محمدحسن شهسواری را نمی‎شناسم و هنوز از او کتابی نخوانده‎ام. لکن می‎دانم یک داستان‎نویس و قصه‎پرداز است و تا کنون کتاب‎هایی از او منتشر شده است. از جمله مجموعه داستانِ «کلمه‌ها و ترکیب‌های کهنه»، رمان «پاگرد»، مجموعه داستان «تقدیم به چند داستان کوتاه»، رمان «شبِ ممکن»، رمان «شهربانو» و رمان «وقتی دلی». با این‎حال شما را به شنیدنِ سه روایتِ متفاوت و جالب از او دعوت می‎کنم.

 

 

روایت یکم: «که ذکرش هم درست نیست»

راوی: سایتِ خبری‎تحلیلیِ «ندای انقلاب»

موضوع: رمانِ «وقتی دلی»

نویسنده این کتاب محمدحسن شهسواری از نویسندگان معاند داخل نظام است که اخیرا کتاب خود را علیرغم داشتن مجوز! در اعتراض به ممیزی وزارت ارشاد به صورت رایگان در اینترنت منتشر کرد.

کتب قبلی این نویسنده سراسر مسائل مبتذل و شرم‌آوری است که ذکرش هم درست نیست ولی این اثر نویسنده با سفارش این موسسه! برای پیامبر اسلام! نوشته شده است و نویسنده در گفت‌وگویی که درباره این کتاب داشته گفته است به خاطر این که رمان درباره پیامبر است کلمه‌ای ناشایست ننوشتم در حالی در دیگر آثارم نمی‌توانستم از این کلمات استفاده نکنم. (نقل به مضمون)

حال با این موارد چه توجیهی دارد موسسه‌ای خوشنام در عرضه شعر و ادب انقلاب اسلامی فضا را برای انتشار رمان وی (هرچند برای پیامبر) فراهم کند و حتی تبلیغ وی را نیز در صفحه اول سایت خود نیز بکند؟

 

 

روایت دوم: «مبتنی بر منویّات ادبی رهبری»

راوی: سایتِ تحلیلی‎جاسوسیِ «رادیو زمانه»

موضوع: «مدرسه رمان»

حلقه‌ای از نزدیکان سعید جلیلی یک مدرسه رمان‌نویسی برای تربیت نویسندگان مبتنی بر منویات ادبی رهبری تأسیس کرده‌اند.

علی محمد مؤدب ریاست کمیته فرهنگی سعد جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۹۲ را به عهده داشت و محمد حسن شهسواری هم به خدمت این کمیته فرهنگی درآمده بود.

شهسواری از اعضای کمیته فرهنگی ستاد انتخاباتی سعید جلیلی بود و با علی محمد مؤدب برای پیشبرد برنامه‌های فرهنگی جلیلی همکاری می‌کرد.

 

 

روایت سوم: «فَلِذا»

راوی: اینجانب

موضوع: خانوادگی

اسمِ شهسواری را شنیده بودم به عنوان یکی از نویسندگانِ موفقِ «روشن‎فکر». یعنی چیزی که بنده هرگز با آن (مخصوصا با توجه معانیِ تاریخی‎اش) نسبتی نداشتم و ندارم و نخواهم داشت، ان‎شاالله و بعون‎الله. زین‎رو دلیلی هم وجود نداشت تا کتابی از ایشان بخوانم؛ مخصوصا که خیلی هم اهل ادبیات‎داستانی نیستم و ترجیح می‎دهم اگر قرار است چیزی بخوانم از بهترین‎های این گونه‎ی ادبی باشد (که عموما شامل محصولاتِ غیر وطنی می‎شوند).

تا اینکه  «وقتی دلی» ایشان علی‎رغم حیرتِ بنده در شهرستان ادب خودمان منتشر شد. وقتی دلی رمانی تاریخی است که  به روایتِ زندگی جنابِ سلحشورِ و شهیدِ «مصعب بن عمیر» از صحابه‎ی نبی مکرّم اسلام حضرت ختمی‎مرتبت محمد مصطفی (ص) می‎پردازد.

خانه‎ی ما خانه‎ای مذهبی، سنتی و انقلابی است. کتاب را خریدم و به خانه آوردم. اول از همه مادرم کتاب را در دستم دید و گرفت تا تورقی کند و پس دهد. پس نداد. سرانجام مجبور شدم چندتا «وقتی دلی» دیگر هم بخرم که پاسخ‎گوی همه‎ی خوانندگان و خواهندگانِ خانواده‎ی خودمان و خانواده‎ی مادری‎ام باشد. پولِ همه‎ کتاب‎ها نیز به اضافه‎ی سفارشات جدید برگشت. ظاهرا به نظر همه خوانندگانش کتابِ خاص و جذابی از کار درآمده است؛ خوانندگانی از طیف‎های مختلف فکری و سیاسی که کمتر می‎شد سر پسندِ کتابی اینقدر با هم تفاهم داشته باشند. چند روز پیش فهمیدم یکی از خواهرانم نشسته قربه‎الی‎الله و برای دل خودش کل کتاب را بازویراستاری کرده و اغلاط جامانده را تصحیح. الآن هیچ «وقتی دلی» دیگری در خانه‎ی ما پیدا نمی‎شود و من مجبورم کمافی‎السابق خودم را با محصولاتِ غیروطنی سرگرم کنم. مخصوصا حالا که با روشنگری‎های راویانِ دو روایتِ نخست، دستِ محمدحسنِ شهسواری به خوبی برای حاجسن رو شده است.

 

 

تکمله

در تعدادی از خبرها و یادداشت‎هایی از جنسِ «روایتِ اول» (که نویسندگانشان عموما از سایت‎ها و جوانانِ حزب‎اللهی‎ای هستند که با اکثریتِ توان مشغولِ انجامِ فریضه‎ی مقدسِ «دفع حداقلی» بأی‎نحوکان؛ ولو اکثر ملت ایران؛ هستند) دیدم در نکوهش آقای شهسواری خیلی تأکید می‎شود روی «دستگیر شدن یکی از برادرانشان در فتنه۸۸». اینجا بود که از خودم پرسیدم اگر نحوه‎ی عمل برادر آدم اینقدر در تعیین سرنوشت و قضاوت او اهمیت دارد؛ چرا این دوستان اشاره‎ای به این نمی‎کنند که خب دو برادرِ دیگر او هم در سال‎های دفاع مقدس شهید شده‎اند؟

  • من ...