درست به همان اندازه که از شنیدنِ قصدِ ورودِ یک داستاننویس حرفهای به عالم شعر، خوشحال میشوم؛
وقتی میشنوم شاعری پخته میخواهد داستان و رمان بنویسد، چهار ستون بدنم میلرزد.
چون میدانم هردو محکوم به شکستاند.
اولی رقیب.
دومی رفیق.
موردِ استثنا نیز به سختی قابل تصور است.
در
تفضل شعر بر داستان شکی نداریم، به همین خاطر کم پیش میآید که
داستاننویسی دیگر خیالِ خامِ شاعری در سر بپروراند. و باز به همین خاطر
گهگاه میبینیم شاعری بی هیچ پروایی سراغِ داستانپردازی میرود. به همین
خاطر است که داستاننویس شکستخورده شاعر نمیشود ولی شاعر شکستخورده
داستاننویس میشود.
در تفضل شعر بر داستان شکی نیست، ولی هر کاری به
تمرین و ممارست و مطالعهی خود احتیاج دارد. یک خلبانِ مسلطِ جت لزوماً یک
رانندهی موفق پراید نیست.
بحثِ دیگر هم تفاوتهای ذاتی و بنیانیِ بین
عالم شعر و داستان است. روحیهی شاعری با روحیهی داستانپردازی بسیار
متفاوت است. شکار شدن عالمی دارد و شکار کردن عالمی.
- ۰ نظر
- ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۳۱