به رنگ آسمان

نسخۀ پشتیبان

به رنگ آسمان

نسخۀ پشتیبان

۴ مطلب با موضوع «اجتماعی-سیاسی» ثبت شده است


۹۴/۰۱/۲۲


پینوشتی برای شعر ما سال گوسفندیم

در توضیحِ غزلِ مطلبِ قبل: همان‎طور که در کامنت‎ها هم گفتم بار دیگر تأکید می‎کنم، آنچه مدّنظر سراینده بود نه این بیانیۀ لوزان، که کلیّت داستان مذاکره و روحیّات کلّیِ جاری بر دستگاه دیپلماسی کشور است. من هنوز آن گفت‎وگوی کوتاه و صمیمانۀ روحانی و اوباما را درک نکرده‎ام، همینطور شیردال تقلّبی و جشن‎گرفتن برای پس‎گرفتنش را، همینطور دیدار روحانی با دیوید کامرون ابله را، همینطور شادمانی روزنامه‎های هوادار دولت از آن دیدار را، همینطور اظهارات کامرون فردای آن دیدار کذایی در سازمان ملل در تحقیر و توبیخ ایرانیان را، همینطور گشت‎وگذار و بگوبخندهای فراتر از گفت‎و‎گوی ظریف و کری را، همینطور واکنش جدی نشان‎ندادن به اظهارات اخیر اردوغان را، همینطور واکنش جدی نشان‎ندادن به تجاوز سعودی‎ها به نوجوانانمان را...

تا وقتی احمدی‎نژاد بود، این‎ها (از جناب موسوی گرفته تا خوب‎هایشان) می‎گفتند ایران با یک‎سری اعمال غلط الکی با همۀ دنیا درافتاده‎است و اگر احمدی‎نژاد کنار رود و کار به ایشان واگذار شود همه‎چیز خیلی سریع حل می‎شود و همۀ دنیا با ما خوب می‎شوند. کاری با تلقی منفعلانۀ ایشان از مفهومِ «دنیا» ندارم، اما همین اتفاق هم نیفتاد. یادتان است چقدر از قدرت و نفوذ آقای هاشمی در میان سعودی و کشورهای خلیج دم می‎زدند؟ یادتان هست می‎گفتند احمدی‎نژاد نمی‎گذارد آقای هاشمی برود و این‎ها را رام کند؟ حالا چه شد؟! حالا که احمدی‎نژاد کلّه‎پا شد چه گلی به سرمان زدند؟! آن دوران دیگه رسما نمی‎گفتند «برویم یمن با ایران بجنگیم» دیگه علناً به بچه‎هایمان تجاوز نمی‎کردند.

با این‎حال حرف اصلیم در این پینوشت و فکر این روزهایم این است:

مهمترین ضربه‎ای که آمریکایی‎ها با این توافق به ما زدند و بزرگ‎ترین امتیازی که ما به آمریکا دادیم و با هیچ‎کدام از امتیازهای وعده‎داده شده (که تازه قرار است بگیریم) برابری نمی‎کند این است که ما با آمریکایی‎ها سر یک میز نشستیم. ما که هستیم؟ ما که بودیم؟ لیبی؟ عراق؟ افغانستان؟ ترکیه؟ دولت خودگران؟ روسیه؟ نه ما ایران بودیم. ساکنان و صاحبان بزرگ‎ترین انقلاب ضد کفر، ضد ستم، ضد کاپیتالیزم و ضد امپریالیزم جهان. تنها حکومت اسلامی و حکومت شیعه در دنیا. تنها کشوری که تاکنون حاضر نشده بود برای خواسته‎های دنیایی‎اش عزتش را زیر پا بگذارد. کشوری که صادرکنندۀ اسلام‎خواهی و محبت اهل بیت (ع) به سراسر جهان بود. کشوری که الگو و دلگرمی تمام مبارزان جهان، مخصوصا مسلمانان بود. کشوری با مردمانی که قرآن را باور داشتند و «لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا» را. اما حالا حاضر شدیم برای دنیایمان بنشینیم سر سفرۀ کدخدا و پای مذاکره با آمریکا و دیگر سگانش. کاش طبق ادّعای انتخاباتی جناب روحانی فقط کدخدا بود مقابلمان. کاش فقط مذاکره می‎کردیم، ما نشستیم کنار قاتلان برادران و پدران و خواهران و مادرانمان و باهاشان لاس زدیم. فرهنگ جامعه و رسانه‎ها را به سمتی بردیم که انگار این بیش از یک تلاش دیپلماتیک و تاکتیتی برای مقابله با حریف است؛ انگار واقعاً  ما قصد آشتی داریم با آمریکا و انگلستان و سعودی. فردای بیانیۀ لوزان از سایت فیدیبو (مخصوص خرید الکترونیکی کتاب) ایمیلی برایم آمد که واقعاً تعجب کردم. من فکر می‎کردم این سایت یک سایت فرهنگی یا نهایتا تجاری است که عضوش شدم، نگو جنبه‎های سیاسی امنیتی هم دارد. تیتر ایمیل این بود: «دشمنی وجود ندارد». متن ایمیل هم معرفی کتاب «آقای سفیر» (گفتگو با ظریف) برای فروش بود. این است آن سود بزرگ. آمریکا برخلاف ما می‎داند چه سود خوبی کرده، لذا در جزئیات هرچه کوتاه بیاید تعجب نمی‎کنم و هرچه کوتاه بیاییم دو چندان متضرّر شده‎ایم. آمریکا به جهانیان اعلام کرد که ما بچۀ پر شر و شور کلاس جغرافیا را هم رام خودمان کردیم و بالأخره آوردیمش سر میز مذاکره. تازه آن‎هم با اشتیاق! با لبخند! هرروز هم دارند به هم تبریک می‎گویند و در خیابان جشن می‎گیرند، در حالیکه توافقی امضا نشده و ما هم بر خلاف تفاهمات قبلی هرروز داریم لیست تحریم‎ها را بزرگتر می‎کنیم. این‎ها اینقدر خرند مردم دنیا! به چه دلخوش کرده‎اید شماها؟ این‎ها اینقدر کوتاه آمدند، ای مبارزان و آزادی‎خواهان و عدالت‎خواهان و اسلام‎گرایانِ جهان! شما دنبال چه هستید؟!

امتیاز بزرگی که در این مذاکرات دادیم، امتیاز فناوری و علمی و هسته‎ای نبود، امتیاز فرهنگی، تبلیغاتی و اعتقادی بود که از همۀ آن امتیازهایی که دلواپسان دلواپسشان‎اند گران‎تر و مهم‎تر است.

البته می‎دانم کاری‎ست که شده. شاید الآن خود حضرات هم از بعضی مسائل پشیمان باشند. ان‎شاالله که نیّتشان خیر بوده باشد از این حماقت‎ها. وقتی نیّت خیر باشد آدم لااقل می‎تواند روی امدادهای غیبیِ خدا حساب باز کند.

 


پ ن: باری سخنان رهبری در باب مذاکرات بسیار جالب و آموزنده بود.

  • من ...


۹۳/۰۶/۰۳ 


مخاطب خاص: «مذهبی‎ها و حزب‎اللهی‎ها»

افراط یعنی هرجا هر دایره‎ای دیدی بگویی نماد فراماسونری است و مدام در حال حل کردنِ جدولِ اشکالِ فراماسونری در نقوشِ در و دیوار باشی. افراط یعنی همانطور که عرفا همه جا جلوه‎ی خدا را می‎بینند تو همه جا جلوه‎ی فراماسونری و شیطان را ببینی. افراط یعنی تاریخ نمادهای فراماسونری را به پیش از پیدایشِ خود فراماسونری ببری. افراط یعنی آنقدر در زندگی و افکار و گفتارت به فراماسونری و قدرتش بها بدهی که ناخواسته دچارِ ثنویت شوی؛ جهان دو مبدأ دارد: خدا و فراماسونری! افراط یعنی ناخواسته بگویی «یدالله فوق ایدیهم» و البته دست فراماسونری بالای دست خداست!

افراط یعنی وقتی برای اولین‎بار «ویدئو» به ایران می‎آید فکر کنی ویدئو یعنی فیلم مستهجن. فکر کنی دانشگاه یعنی لانه‎ی فساد؛ فکر کنی رمان یعنی شیطان. افراط یعنی هر متفکرِ غربیِ بیچاره‎ای که کتابش در کتابخانه‎ی یک اصطلاح‎طلب دیده شده را هم تئوری‎پردازِ انقلابِ مخملی بدانی؛ ولو آن متفکر اصلا واردِ فلسفه سیاست نشده باشد؛ ولو آن اصلاح‎طلب اصلا از درکِ نظریات آن متفکر عاجز باشد! افراط یعنی با خیال‎بافی ارتش دشمن را چندبرابر کنی. افراط یعنی با جهالتِ خود تسلیمِ یأس و ترس شوی و فراموش کنی یأس همسایه‎ی کفر است و ترس دست‎افزارِ شیطان: «انما ذلکم الشیطان یخوّف اولیائه».

تفریط یعنی قواعد بالا را برعکس کنی: هیچ توطئه‎ای نیست؛ هیچ دشمنی نیست؛ هیچ خطری نیست.

تفریط یعنی اسم خودت را بگذاری «سرباز جنگ نرم» و خودت را در راه شبکه‎های اجتماعی حلق‎آویز کنی. تفریط یعنی اسم کارت را بگذاری «فعالیتِ فرهنگی» و مدام در حال «کپی/پیست» مطالب خبرگزاری فارس باشی. تفریط یعنی فکر کنی در حال «تبلیغِ اسلام و آگاه‎سازی مردم» هستی اما از موهای سفیدِ جدید مادرت و حال‎واحوالِ خانواده و همسایه‎هایت و حتی زندگی خودت بی‎خبر باشی. تفریط یعنی با وقت گذاشتن و واردکردن عکس و اطلاعاتت در نرم‎افزاری که افسر ارشد اطلاعات رژیم صهیونیستی تالمون مارکو (نرم‎افزارِ «وایبر») مدیر و مؤسس آن است؛ به پر شدن پازل اطلاعاتی‎امنیتی دشمنت کمک کنی و در عین‎حال خیال کنی افسرِ جنگ نرمی! (این اطلاعات را حتی در ویکیپدیای انگلیسیِ تالمون مارکو هم می‎توان یافت).

تفریط یعنی منبعِ اصلی اطلاعات و مرجعِ نخستِ مطالعاتت ویکیپدیا باشد. تفریط یعنی حتی برای خواندنِ قرآن روزانه‎ات هم به شبکه وصل شوی. تفریط یعنی هر خبر، عکس یا مطلب جالبی که برایت می‎آید را بی‎تحقیق درباره صحت و سقم و اعتبارِ منبعش با دیگران به اشتراک بگذاری. تفریط یعنی وادادن در برابر پیش‎آمدها. تفریط یعنی اعتقاد و اندیشه‎ات را به جمع بسپاری و فراموش کنی: «ولکن اکثر النّاس لایعقلون».

و قال امیرالمؤمنین و یعسوب‎الدین مولانا الإمام علی‎ابن‎ابی‎طالب: «لا تری الجاهل الّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً».

 


این یادداشت هم در همان شماره مجله پنجره (25مرداد) و در صفحه «خودنویس» منتشر شد.

  • من ...

من خودم از همه هنجارگریزترم. چه هنجار روشنفکری، چه هنجار مذهبی. در حیطۀ «عمل» که از کودکی چنین بودم و همواره مخالف جمع و جماعت. در حیطۀ نظر هم سال‎ها پیش در ابتدای جوانی از درویشی آموختم «آنگاه که همه به نماز ایستادند، تو بنشین. وآنگاه که ندای اذان شنیدی و ندیدی کسی برخیزد، تو برخیز و قامت ببند»

چه اینکه حقیقت ورای هنجارهای اجتماع است و صداقت فرای غوغای جماعت.

همچنین در انجام مستحبات و مشهورات دینی از همه کاهل‎تر، و در تکرارِ سخنان رسمی و طبق معمولِ دین و حکومت، از همه نامتمایل‎ترم.

لکن در مواجهه با چیزهایی که با عقل و شعور و شرافت و حمّیّتِ خودم سر و کار دارد سیب‎زمینی‎وار برخورد نمی‎کنم. این دیگر ربطی به پیروی از جماعت ندارد.

از سال‎ها پیش که یک‎بار آقای خامنه‎ای در تلویزیون برایم توضیح داد که خرید تولیدِ خارجی _ولو جنس بهتر_ در حق سرزمینم و کارمندان و کارگرانش و نسل و دودمانِ خودم، خیانت است؛ در حدّ و اندازۀ خودم رعایت کردم. نه به خاطر مسائل دینی و اسلامی و مظلومیت شیعه و حجّیتِ سخنِ علی خامنه‎ای و ... نه! صرفاً به‎خاطر ارزشی که برای عزّت و رفاهِ کشورم و خودم قائل بودم. اینجا جزو آن جاهایی است که من عمیقاً و دقیقاً ایرانی‎ام. چه در پرهیز از محصولاتِ آشکارا خارجی (که در خارج هم تولید می‎شوند، از شامپوها و شکلات‎ها گرفته تا اجناس کلان‎تر) چه در محصولات مشکوک (که کارخانه‎اش اینجاست ولی باید حق و حسابی بابت استفاده از این اسم باکلاس به اجنبی بپردازند). سال‎ها پیش، همه می‎دانستند که حاجسن است و صفای نوشابۀ سیاه. لکن همین من با کمی دقت و تغییر سلیقه و البته تحمل طعنه (از رفقا گرفته تا تمام کیوسک‎ها و فروشنده‎ها) و بی تحمیلِ سلیقه و اندیشه‎ام به دیگران، ضرر قابل توجهی را به کارخانۀ کوکاکولا و پپسی وارد کردم و باعث شدم کارخانجاتی چون زم‎زم ورشکست نشوند. (چون مصرفم بالا و استثنایی بود همین تغییر رویه یک‎نفره اینهمه تأثیر داشت) بگذریم.

سخنی که در صحبت‎های امروز به‎صورت ضمنی رویش تأکید شد بدیهیِ بودنِ حکمِ شرعیِ حمایت از محصولات داخلی بود:

خامنه ای

«بارها در سخنرانی‌های اوّل سال و غیر آن تکرار کردم، الآن هم به شما عرض می‎کنم: مردم محصولات داخلی را مصرف کنند؛ نروند دنبال این نشانه‌ها. حالا مُد شده است بگویند «بِرَند» است، بِرَند فلان؛ بِرَند چیست؟! بروید سراغ مصرف تولیدات داخلی. آن چیزهایی که مشابه داخلی دارد، متعصّبانه و با تعصّبِ تمام، ملّت ایران  خارجیِ آن را مصرف نکنند. این را من فقط برای یک عدّۀ خاص نمی‎گویم؛ خب بله، وقتی ما می‎گوییم، یک عدّه از متدیّنین فوراً گوش می‎کنند حرف را، پیغام هم می‎دهند فلان چیز را که خارجی است بخریم؟ فلان چیز را نخریم؟ من فقط برای متدیّنین و افرادی که برای حرف ما حجّیّت شرعی قائلند، این را نمی‎گویم؛ من این حرف را برای هرکسی می‎گویم که به ایران علاقه‌مند است، به آیندۀ کشور علاقه‌مند است، به فکر بچّه‌های خودش است که بنا است فردا در این کشور زندگی کنند. شمامصنوعات خارجی را که مصرف می‎کنید، در واقع کمک می‎کنید به اینکه حجم آن بنگاه خارجی، آن کارگر خارجی، آن سرمایه‌دار خارجی، مدام بیشتر بشود و تولید داخلی شکست بخورد.» در دیدار مردم آذربایجان ۱۳۹۳/۱۱/۲۹

حالا من برخلاف بیانات حضرت ایشان می‎خواهم بگویم مخاطب اولی و اصلی این سخن و نیز مخاطبِ فرهیخته‎اش مخاطبِ ایرانی است. مخاطبِ دوم و کم‎تر فرهیخته، مخاطبِ مسلمان است. یعنی منِ ایرانی بیش و پیش از منِ مسلمان باید شعورش به این حرف برسد. حالا کاری نداریم که امروز بیشتر واضح شد برای منِ مسلمان مسئله فقط ارشادی و توصیه‎ای نبوده، بلکه حجّیّتِ شرعیِ عندالله داشته است. چه از زبانِ  آیت‎الله خامنه‎ایِ مرجع تقلید. چه آیت‎الله خامنه‎ایِ ولی فقیه. چه آیت‎الله خامنه‎ایِ حاکمِ شرع. چه آیت‎الله خامنه‎ایِ روحانیِ مسلمان که سخنش خلاف منطق دینی من نیست.

حال بپرسیم آیا همین متدیّنین (همین «آن‎ها که هیچ!») هم همه به این مهم اهتمام دارند؟! چه آن فرهیخته‎ای که دغدغۀ معرفت دینی و پرسش از امر قدسی دارد، چه آن جوانی که «مداحیِ روز» را دنبال می‎کند، چه آن حزب‎اللهی‎ای که والپیپرش روی قاسم سلیمانی و عماد مغنیه است و منبر پناهیان و ماندگاری را از دست نمی‎دهد. و بپرسیم اگر فقط آن‎ها رعایت می‎کردند آیا وضع ما چنین بود؟

و اِلّا ما که از صنف متدیّنینِ راستین و حزب‎اللّهی‎های دو آتشه نیستیم و بنا به ایرانی بودنمان سال‎هاست این سخنِ سیدِ علیِ خامنه‎ای را بسیار منطقی و واضح یافته‎ایم و تلاش کرده‎ایم بدان پایبند باشیم:

«شما می‏‎روید یک جنسی را از بازار تهیه کنید، یک لباس؛ یا فرض بفرمایید یک وسیلۀ خانه، یک ظرف؛ نوع داخلی‏‎اش هست، نوع خارجی‏‎اش هم هست؛ یک مقداری به خاطر تبلیغات خارجی، یک مقدار به خاطر پُز دادن به اینکه این جنس خارجی است، یک مقدار به خاطر رسوبات فرهنگی قبلی که جنس داخلی فایده‏‎ای ندارد و یک مقدار هم شاید به خاطر مرغوب‎تر بودن جنس خارجی؛ این مرغوبتر بودن هم ممکن است یکی از عوامل باشد، لیکن به هر حال تعیین‏‎کننده نیست، شما آن را انتخاب می‏‎کنید. یعنی چه کار می‏کنید؟ ---> یک کارگر ایرانی را بیکار می‏‎کنید و یک کارگر غیر ایرانی را به کار وادار می‏‎کنید.» در دیدار دانشگاهیان سمنان ۱۳۸۵/۰۸/۱۸

چندسال پیش به یکی از رفقا  _اگر یادش نرفته باشد_ گفتم تو که داری ریه‎ات را دود می‎کنی، لااقل بگذار به جای اینکه با خس‎خسِ سینۀ تو عرقِ فلان دلّالِ کافر اجنبی فراهم شود، نان لواش کارگر باصفا و خستۀ ایرانی جور شود.

«ایرانِ من بلات مهل بر سر آورند
مگذار در تو اجنبیان سربرآورند!»


  • من ...

یک

«و اذا غشیهم موج کالظلل، دعوا الله مخلصین له‎الدین، فلما نجاهم الی‎البر فمنهم مقتصد، و ما یجحد بآیاتنا الا کل ختار کفور»

وقتی کارد به استخوان می‎رسد همه می‎شوند «عابد و زاهد و مسلمانا». وقتی عذاب نازل می‎شود تازه همه ایمان می‎آورند. معما چو حل گشت آسان شود.

الآن در همان سایت‎های داخلی که زمانی خروار خروار فحش و تیکه و متلک به نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و حتی خود نظام وجود داشت، انبوهی از تشکر و تقدیر نسبت به همین نیروها دیده می‎شود. بله «نعمتانِ مجهولتان: الصحه و الامان». الآن همه می‎فهمند هم امنیت یعنی چی، هم ظلم یعنی چی. الآن همه هم دوست را می‎شناسند و هم دشمن را. هرچند کمی دیر.

هنوز صدای کاملا رسا و متمایزی از روشنفکران شنیده نشده ولی تک و توکی اظهار نظر و مخابره خبر و یادداشت نوشته‎اند. هرچند که بالا بودنِ این میزان هزینه برای رسیدن به یک میزانِ اندک فهم، قابل نکوهش است؛ امام باز هم ایرادی ندارد، اگر آدم واقعا برسد. یعنی همین هم خیلی خوب است که بعضی از افراد و محافل روشنفکری دارند واکنش نشان می‎دهند. اما آنچه بد است این است که این واکنش‎ها هم ریایی و دروغین و برای متهم نشدن باشد. اینکه فقط بگوییم داعش بد است. خسته نباشید! چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟ چنین اظهار تاسف‎هایی بی‎توجه به اول و آخر ماجرا و نقش خود ما در آن ارزش چندانی ندارد. اگر داعش بد است و شیعه مظلوم است، چرا در تمام این سال‎ها حامی و هوادارِ روئسای داعش و دیگر تکفیری‎ها بودید؟ چرا در تمام این سال‎ها تنها دشمنِ داعش و تنها حامی شیعیان ومسلمانانِ مستضعف جهان را تضعیف کردید؟ چرا حمایتِ تنها کشورِ حامی مسلمانان و شیعیان از مسلمان های جهان را مسخره می‎کردید؟

حداقل الآن دیگر خودتان را به آن کوچه نزنید و درست حسابی اظهار تاسف کنید. بگویید رئیسِ داعش همان دوست سابقِ شماست و حامیِ شیعیانِ مظلوم، همان دشمنِ همیشگیِ شما. و اِلّا شک‎کنندگان، به نیتِ شما درموردِ همین اظهار تاسف هم شک می‎کنند که به خاطر مظلومیت مردم عراق و سوریه و شدت جنایت و خباثت تکفیری‎ها نیست که به حرف آمده‎اید، بلکه به خاطر نزدیکیشان به مرز ایران است.

 

دو

«و من‎هم من قضی نحبه و من‎هم من ینتظر»

آیا این «انجمن حجتیه‎ای‎»ها و «هفته برائتی‎»ها بودند و هستند که از حرم و حریم اهل بیت(علیهم‎السلام) دفاع می‎کنند؟ آیا این‎ها با آن‎همه ادعای تشیع‎شان کاری برای نجات حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) کردند؟

اینجا هم این سربازان خمینی بودند و هستند که مقابل دشمنان اهل بیت ایستادند. یکی مثل سردار اسکندری که زمانی به فتوای امام جبهه رفته بود حالا پس از بازنشستگی برای دفاع از حرم اهل بیت به سوریه می‎رود و در درگیری‎های نزدیکِ حرم شهید می‎شود و سرآخر تکفیری‎ها سرش را _مانند سر مولایش_ بر نیزه ‎ می‎کنند و می گردانند. آن‎هایی که هر نوع اهل تسنّنی را کافر و نجس و حرام‎زاده و جهنمی و دشمنِ اهل بیت معرفی می‎کنند حاضر نشدند برای مقابله با دشمنان حَربی و شمشیر به دستِ اهل بیت از پشت شبکه‎های لندن‎نشینشان به سوریه بیایند و با ایشان روبرو شوند؛ اما آنانکه به پیروی از پیر، به وحدت بین مسلمانان معتقد بودند و با اهل تسنن دشمنی نمی‎کردند، آمدند و در راه مبارزه با دشمنانِ حرم اهل بیت شهید شدند.

 

سه

«قالوا لا طاقه لنا الیوم بجالوت و جنوده»

٥ هزار نفر نیروی داعش در نخستین حمله‎شان توانستند استان ٢میلیون نفری نینوا را تسخیر کنند. چرا؟ _یعنی داعشی‎ها کم‎تر از نیم‎درصدِ موصلی‎ها بودند_ خب چرا باید چنین شود؟ قطعا بخش عمده‎ایش خیانت استاندارِ خائن است {چه اینکه فردایش برادرِ استاندار (رئیس مجلس عراق) گفت: دولت نوری مالکی از مقابله با داعش کوتاهی می‎کند، آمریکا باید دوباره به عراق برگردد برای جنگ با داعش! ... فتامل!} بخشیش هم به توانِ نظامی و توحشِ داعشی‎ها و همراهیِ چریک‎های صدامی با ایشان باز می‎گردد. بخشیش هم به بلایی باز می‎گردد که آمریکایی‎ها در این مدت سر عراق و مردم و ارتشش آوردند. اما این همه‎ی ماجرا نیست. در بخشی از ماجرا ما هم مقصریم.

هیچ فکر کرده‎اید چرا تکفیری‎ها از توحششان فیلم می‎گیرند و آن را منتشر می‎کنند؟ در بلوتوث‎ها، فیسبوک‎ها و وایبرهای ما (=دشمنان و مخالفان تکفیری‎ها) نیز این فیلم‎ها و کلیپ‎ها به وفور یافت می‎شود. بله، بعضی از ما برای نمایشِ چهره‎ی زشتِ این گروهِ شیطانی و برای آگاهی از اوضاع جهان اسلام و منطقه این‎گونه فیلم‎ها و عکس‎ها را منتشر می‎کنیم و می‎بینیم. اما عده‎ای هم هستند که نگاهی فانتزی به موضوع دارند. انگار دارند کلیپ فیلمی دلهره آور (تریلر) یا ترسناک یا هیجانی را رد و بدل می‎کنند. انگار بیش از اینکه برایشان ناراحت‎کننده باشد، جالب و عجیب و دیدنی است. آلودگان به این نگرش، یا از دسته‎ی معتادان به شبکه‎های اجتماعی (چه اینترنتی چه موبایلی) هستند که باید روزی چهارصدتا کلیپ ببینند و به اشتراک بگذارند تا کیفور شوند؛ یا از میان  کودکان و نوجوانانی هستند که زودتر از زمانِ معقول به سخت‎افزارهایی مثل گوشی‎های پیش‎رفته یا رایانه‎های همراه دست پیدا کرده‎اند. علی‎ای‎حال این کلیپ‎ها و عکس‎ها تا از سوی داعش و دیگر تکفیری‎ها منتشر می‎شوند در میان «ما» هم بسیار بازنشر می‎شوند.

حال جای آن است تا دیگربار بپرسیم «چرا تکفیری‎ها از توحششان فیلم می‎گیرند و آن را منتشر می‎کنند؟». مگر این فیلم‎ها به ضررشان تمام نمی‎شود؟ مگر باعث نمی‎شود آبرویشان برود؟

تکفیری‎ها به دو علت از دیرباز از توحششان (مثل سربریدن و آدم‎خوری و دیگر تجاوزات و توحش‎ها) فیلم‎برداری می‎کنند و آن‎ها را منتشر می‎کنند:

یکم---> سیاستِ کلی روئسایشان (آمریکا و...) برای زشت به تصویر کشیدنِ فرهنگ جهاد و مبارزه‎ی اسلامی و به طور فرهنگ اسلامی و جامعه‎ی مسلمانان نزد جهانیان. (برای مثال آمریکا خیلی دوست دارد به جای «امام خمینی»، «بن لادن» نماد اسلام و آمریکا ستیزی و ... باشد. دلایل این امر واضح است.)

دوم---> ایجاد هیبت و حشمت  و انداختن ترس خود در دل مردم.

این دومی یکی از دلایل مهمی است که باعث شده ٥ هزار نفر بتوانند در نخستین حمله‎شان به آسانی ٢میلیون نفر را فراری دهند یا به تسلیم وادارند. اینچنین است که داعش توانست با چند حرکتِ محدودِ نظامی عراق را بلرزاند. این‎ها همیشه هیبتشان از خودشان بزرگتر است. اینجا باید به مدیریت رسانه‎ای قدرتمندی که این وحشی‎های شبه بدوی را به کار گرفته آفرین گفت. این است نقش رسانه. اوست که می‎تواند از ٥ هزار نفر ٥ ملیون نفر بسازد. در عراق بسیاری از نیروها ندیده و نجنگیده خود را باختند و فرار کردند. منظور من این نیست که ما «اخبار موثق» را پیگیری نکنیم. ولی چرا باید اینهمه «تصویر» توحش را ببینیم و به دیگران نمایش بدهیم؟ چرا باید سربازانِ جنگِ نرمِ داعش باشیم؟

یکی از دوستان یادم آورد که این روش را چنگیز خان مغول هم استفاده می‎کرد. چنگیز توانست با لشگر اندک و بدوی خود  تنها با اتکا به تدبیرِ خویش و توحش ایشان حکومت‎های بزرگی را ویران کند. شاید بگویید آن‎وقت‎ها که وایبر و فیسبوک نبوده، بله، به همین خاطر مثلا پس از فتح یک شهر کوهی از سرهای بریده درست میکردند و سرانجام «خبرِ کوهی از سرهای بریده‎ی لشگر چنگیز» پیش از خود لشگر چنگیز راه می‎افتاد و به شهرهای دیگر می‎رفت و کشورگشایی می‎کرد.

  • من ...